شاید باید نفس کشید...

شاید باید نفس کشید...

حس که من دارم....

شاکر هستی؟

Nafas sahra · 12:25 1402/12/29

گاهی ما ادما ها زیادی ناشکریم...

تا حالا فک کردین که شاید یکی بدتر از ما باشه و ما باید خدا رو شکر کنیم بابت این زندگیمون...

امروز مادری رو دیدم که دنبال این  بود که دختر ۵۰ روزه اش رو بفروشه....

اونم چرا چون شوهر دوتا دختر  نمیخواد چرا چون پسر میخواسته... چرا چون شوهرش نمیره سرکار و خرج زندگی نمیده...

سخته  نمیدونم دلم به حال مادر میسوزه با این شرایطش  یا نازگل ۵۰ روزه...

از اون موقع هی میگم خدایا شکرت... خدایا شکرت...

ما نا شکریم... که سر یه  دعوا با خانواده شروع میکنیم به گله از خدا... با یه شکست عشقی  از خدا طلبکار میشیم...

خدا ماها رو خیلی دوست داره... ما بدیم...

 

خدایا مرسی بابت این زندگی قشنگی که بهم دادی...

شکرت

شکرت

شکرت

منتظر معجزه تو برای این مادر‌هم هستم تو بزرگ تر از اونی هستی که بنده هات فکرش رو میکنن...

 

 

آدم های عصبانی

Nafas sahra · 04:40 1402/12/26

چرا آدم‌هایی که زود عصبانی میشن
اونقدرا هم بد نیستن؟ چون:

این افراد لطیف و حساس ترن،درون و برونشون یکیه و هر آنچه که باید رو در همون لحظه نشون میدن!
کمتر پشت سرتون حرف میزنن و توی روی شما هر آنچه که تو دلشون باشه رو مطرح میکنن!
این افراد مسئولیت پذیری و همدلی بالایی نسبت به اطرافیان خودشون دارن و دوست دارن برای اطرافیانشون همه چیز خوب باشه.گاهی فریاد میزنن که شنیده بشن!
روانشناسای دانشگاه سیدنی طبق تحقیقاتی که کردن میگن افرادی که زود عصبانی میشن معمولا بسیار دلبسته و احساسی هستند و بخاطر اینه که به جزئیات توجه بیشتری میکنن و حافظه قوی دارن.

بهش میگن قلب داغ دیده

Nafas sahra · 08:11 1402/12/24

بعضی حرف ها مثل یه میله داغ سرخ شده هستش که یه راست میزارنش وسط قلبت....

وقتی میشنوی نمیشکنی میسوزی....از اون مدل سوختن ها که  اهل خوب شدن نیس... 

شاید یه مدت که بگذره دیگه اون زخم  و چرک و عفونت رو دلت نباشه اما ....قلبت عین یه پلاستیک چروکیده و مچاله میمونه....

و تو...

هر وقتی یادت میاد عین روز اول میسوزی...

 

شما هم؟

Nafas sahra · 07:24 1402/12/20

قبلا  سرم رو میانداختم پایین ...

بعد یه مدت  عینک زدم...

و الان هندزفری...

تا کمتر ادما رو ببینم و بشنوم... تاشاید اینکه من نمیبینمشون ونمیشنومشون .... اونا هم نبینن و نشنون...

رو پیشونیم یه به من چه بزرگ زدم....

 

«نمیدونم درک میکنین منظورمو»

تباهی

Nafas sahra · 23:38 1402/12/15

تباه 

تباهی 

کلمه ای که الان تمام ذهنم و مغزم رو پر کرده...

اینکه طرف بعد کلی اشتباه تو زندگیش از ۰ به۱۰۰ می رسه..

یا اینکه هر جا سختی کشیدی تهش تو خوشبخت ترین میشی حتی خودت هم فکرش رو نمیکردی..

همه ی همه اینا برا فیلم ترکی هاس..

زندگی واقعی این هندی بازی ها رو نداره...

من میدونم تباه شدم... میدونم دیگه این تباهی نقطه قشنگی نداره..

الان فقط اینده رو یه نقطه سیاه میبینم که هرچی دست و پا بزنم توش فقط  خودموو خسته کردم  و بقیه رو هم سیاه کردم...

اما... مگه مهمه این اینده سیاه تباه شده..

نچ...  من  تو لحظه  زندگی میکنم همون امروزی که فردای دیروزه... نمیخوام با فکر به یه هفته دیگه حال الانمو خراب کنم با اینکه من سیاه میبینم اینده رو...

الان رو  یکم سفید قاطی میکنم خاکستری شه...

شاید یه جا خدا دستش خورد و یدفعه ظرف رنگ سفید رو، خالی کرد رو  اینده من و اونم سفید شد... 

کسی چه میدونه ... مگه مهمه  الان ذهنم  کلمه تباه  جا گرفته و برا چیز دیگه  جا نزاشته...

من از پس این بر میام... من این تباهی ریشه زده رو  ریشه کن میکنم...

یعنی باید بکنم...نفسم نمیتونه  نفس بکشه...طفلی فقط ایجا هی مینویسه کم اوردم خستمه...میدونین نفس انقدی که ادا خوبا رو در اورده که منم یادم رفت چقده تباهه..

طفلی نفس من ...

باید  هواسم بهش باشه... بگم فدا سرت... تو میتونی...من هواتو دارم... تازه خدا هم هست... اون بیشتر هوات رو داره ... یکمم بغلش کنم بگم میگذره... تو قوی هستی... میتونی... نفس قوی تر از این حرفاس... الانم چون مریضه بهونه گیر شده... وگرنه اون قراره بشه یه نفس رها و خوشحال...

 

نفس تباه نیس...

 

 

 

 

شاید تغییر

Nafas sahra · 14:04 1402/12/15

 امروز گفتم که بعد عید دیگه نمیام سرکار... خسته شدم...

انقدی که برای چیزای الکی و زوری دویدم و دویدم....

انقدی که برای چیزی که از حق هم حقتر بوده برام و من باید عین چی بدوام خسته شدم....

بقیه میگن نه ولی من میگم اره....نفس درون من خسته اس... نفس من خیلی وقته میخواد بره  دنبال خواسته ها و نمیتونه ...

میخوام بزارم  استراحت کنه....میخوام من قدرش رو بدونم...

انقدی که صبح ها انرژی میزاره دیگه باقی روز هیچ انرژی ای برای خودش نداره...

میخوام اونقدی وقت داشته باشه نقاشی کنه....تمرین شافل بره... بره بیرون...باید حالش خوب شه باید هوای خودش رو داشته باشه...

گاهی بایدتغییر بدی حتی اگه بقیه بگن نه..

از خودت برام بگو...

Nafas sahra · 22:20 1402/12/13

حالت چطوره؟

روزهات چطوری سر میکنی؟

چقدر خندیدی؟

چقدر گریه؟

غم داشتی؟

هوات توفانی بود؟

یا افتابی؟

چقدر سر خودت غر زدی که چرا اینکار رو کردم؟

چقدر گفتی افرین به خودم که تونستم؟

مشوق خودتی یا طلبکار؟

هرکدوم از اینا بودی از طرف من خودت رو نوازش کن وبگو:

افرین بهت تو خیلی خوبی... تو با وجود اینکه میتونستی بیخیال بشی و ببری ولی ادامه دادی حتی با اینکه کلی گریه کردی.... تو خیلی قوی هستی.... تو بهترینی... ممنون که هنوز داری ادامه میدی... زندگی همینه میری بالا میای پایین... ممنون که هستی🙃

 

 

و در اخر شما قهرمان زندگی خودتونین... نقش اول زندگی خودتی... پس مثل یه برنده زندگی کن نزار نقش اول فیلم زندگیت یه بازنده باشه .... تو میتونی و من نفس بهت ایمان دارم💙

 

 

 

خودت رو بخواه

Nafas sahra · 20:58 1402/12/05

یه دوستی دارم که یه جوری حرف میزنه  که با خودت میگی این خدای اعتماد به نفسه...

اما وقتی به کاراش و حرفاش دقت میکنم حسم بهم میگه این خودشو موقعیتش رو  یا دوست نداره یا قبول نداره...

پس این اعتماد بنفسه عین یه بادکنکه که به هیچی بنده...

مثلا در مورد زندگی واقعیش دروغ زیاد میگه... از درکش عاجزم...

حتی سنش رو هم دروغ میگه... نمیفهممش..چرا؟

من ساده ام یا اون زرنگ؟

مگه خودت خواستن چشه...قبل این دوستم میگفتم من مشکل دارم و... الان فهمیدم من خودم رو قبول دارم فقط گاهی در مواجه با اجتماع دچار استرس میشم نمیتونم محکم وارد شم ... وگرنه اینکه تو اجتماع نمیترسم و خود واقعیم رو معرفی میکنم یعنی  چند قدم از اون جلو ترم ...

نمیخوام تراز بندی کنم یا نمره دهی کنم...

ولی یه جاهایی ریز بین باشین... اونجا میفهمین یه نکته های کوچیکی دارین که برای بقیه  همون نکته ها سخته که بپذیرن...

خودت رو دوست داشته باش... خودت خواستن، خودت بودن، یه ضربه ۷۰ امتیازی شایدم بیشتر باشه چون تو  از گام اول محکم  قدم برداشتی یه جوری پایه رو ساختی که میشه  یه آسمون خراش بسازی ...

یکم به خودت دقیق شو تو چیز هایی داری که بقیه به سختی دارنش...