شاید باید نفس کشید...

شاید باید نفس کشید...

حس که من دارم....

اعتماد

Nafas sahra · 23:54 1403/02/11

نمیشه اعتماد کرد... سخته باور حرف بقیه ... 

اگه روبه روت نشسته باشه نمیشه باور کرد...مجاز پشت گوشی عمرا... کسایی که میخندن و استیکر گریه میفرستن و بالعکس...

نمیشه نمیدونم بقیه چطور اطمینان میکنن... من میگم دنیا شده میدون بازی... همه بازی میکنن و بازی میدن...

نمیشه ادم ها رو باور کرد.

دوست داشتن یا احمق بودن

Nafas sahra · 09:26 1403/02/09

ما مثل هم نیستیم.

فرق من با بقیه اینه که کمک بخوان با کله میرم سمتشون...

ولی اگه من بخوام باید وقت رزرو کنم التماس کنم  و یکی رو بفرستم دنبالشون تا بیان...

 دوست داشتن من زیاده؟

یا احمقم؟

اره درسته من یه احمقم...

کدوم دل؟

Nafas sahra · 23:32 1403/02/06

هیچ وقت از دل توقع چیزی نداریم...

میگم کار دله دیگه...

اره دله دیگه...

بچه میشه...

بهونه گیر میشه...

عصبانی میشه..

میشکنه...

میگیره...

دله دیگه ...

کاش بقیه باهاش همراه بشن..

دله دیگه کاش کمتر کینه بگیره..

اخه این چه دلیه....؟

دل باس رئوف باشه...باس بسوزه...

یا دل شما دل نیست یا دل من دل ادم نیست...

سنگه؟...یا چی.؟.. شایدم شیطون رفته تو جلدش که انقد نفهم وخره و بی احساس... وگرنه انقده بی حسی از دل بعیده‌...

دله دیگه؟

این چه دلیه..؟ هیچی نمیفهمه.... نه خوب بودن رو نه بد بودن رو... 

من میگم دلی که  جا محبت کینه جمع کنه...دل نیست ...

یه زالو الوده است...

میمکه سمی میکنه و میکشه یا خودت رو یا بقیه رو.

 

 

 

پیر،زن

Nafas sahra · 14:14 1403/01/29

در اول کوچه عمر  کسی  کمر خم کرده بود...

تکه چوبی چون عصا بر دست گرفته بود...

در گوشه ای ،کنار پله ای  نشسته بود...

چادر بر سر کشیده به گمانم پیرزن شکسته بود...

بگفتمش: چرا اینجا نشسته ای...

تو که اول راه آمده ای‌...

از چه خسته ای...؟

صدایش لرزان و گرفته بود...

 بگمانم صدایش پیر نشده بود...

بگفت:  میپنداشتم غم خمم میکند و از پا در می اورد مرا...

اما دیدم زخم هاست که میشکند مرا....

 راه نرفته گرفتن کفش های مرا...

نخندید دزدین شادی مرا...

هرجا برخواستم  تیشه زدن پایه مرا...

هرجا  تلاش کردم گرفتن آینده مرا...

شاید اندیشه کنی  که بیگانه زخمم  زده...

نه همان اشنای عزیز تر از جانم زده....

چسب زخم برداشتم تا که  پینه زنم زخم بخیه لازم را...

 چسب را بریدن و زخم زدن بر زخم و نمک زدن ،نمک...

 زندگی بر من اگر سخت گرفت...

اشنا بر من  پشت پا گرفت...

جانم بودن و چنین کردن مرا...

شکسته دل بودم و کشتن مرا...

گر گاهی خدا دستم نمیگرفت...

شاید اشنا  جانم میگرفت...

 اهل اشک و غم نبودم من...

بازی زندگی بد بازی کرد با من...

ادمی امد و تیغه کشید بر من...

مرا تکه تکه و کرد نابود کرد من...

نکه خواسته بودمش من...

اشنا خواست و برید و دوخت کرد بر تن من...

گر خدا نبود ، رها نمیشد از ادم ،من...

ادم ، گرفت روح و جسم و حال و اینده  من...

دست بر زمین  و تکیه برخدا  راه میرود من...

خنده میکند بر غم بی پایان من...

گه اشک میریزد و گه میرقصد ره دیوانگی میرود من...

میپندارد  میشود زندگی کند من...

اما اشنا  میگرد نفس من...

 

اه میکشد پیرزن هنوز چادر بسر کمر خمیده وسر افتاده است...

 دست بر زانو میزد و  نیم خیز میشود...

سر بالا میاورد و لبخند میزند...

وای برمن که جوانی بیش نیس پیر، زن...

درد میکشد بر دوش و عصا زنان میرود پیر،زن...

میلرزد و نفس افتاده میرود پیر ،زن...

عجله میدکند بهره چه پیر ،زن...

کوچه عمر را با صبر باید رفت...

بنشینی و ارام باید رفت...

گمانم دل زده...

از این و آن و دنیا رگ زده...

گمانم  میخواهد تمام کند...

زندگی را...

 کوچه را...

 عمر را...

 

 

 

 

 

چسب زخم زندگی

Nafas sahra · 20:51 1403/01/23

گاهی چراغ خاموش و ترمز بریده  وسط یه ترافیک عظیمی..

 نیازه که یکی راه رو روشن کنه و راه رو برات باز کنه  و بزاره تو راهت رو بری..‌.

گاهی وسط کلی محکم بودن و صبور بودن تو خسته و نفس بریده ای...

نیازه یکی پشتت بگیره و هواتو داشته باشه...

گاهی لبه پرتگاهی و نگاهت بی فروغ به ته دره اس...

نیازه یکی محکم بغلت کنه و سفت بگرتت ...

گاهی افسرده نشتی ته اتاق تاریک دوخته شده به سه کنج دیوار زانو بغل گرفته بی حسی...

نیازه یکی پرده ها رو بزنه کنار و لبخند رو بچسبونه به لبت وببرتت به دنیای شادی ها..

اماااااا...

ماچراغ خاموش ترمز بریده خسته نفس بریده ایستاده لبه پرتگاه ته اتاق تاریک این یکی رو نداریم...

اون یکی  تو زندگیمون نداریم که بی منت بشه چسب زخم زندگیمون...

واسه همونه که دفاع یه سری غریبه باعث میشه کلی ازشون تشکر کنی... اونم میون این همه نیزه هایی که تورو نشونه گرفتن و بی درنگ درحال زخم زدنن... و چقدر اون تشکر  حس بدی میده... اینکه یه غریبه ازت دفاع کرده و تونمیدونی چه کنی تا  جبران کنی لطفش رو

 

 

 

آن

Nafas sahra · 22:23 1403/01/20

تو نیامده ای و من بارها به تو فکر کرده ام...

چگونه و چه ای...

تو نیامده ای و من احساس های ناب را برا تو کنار گذاشته ام...

این کنیم و ان..

تونیامده ای من متعهد به تو ام... ایا تو هم به من فک میکنی...

فقط آن...

شاید هم نیایی...و من مانده ام کی گذر میکنی از پهلوی من...

چشم به راه امدنت هستم ... امدی همانی باش که این همه شب منتظرت رویا بافتم...

تو با دل من یکی باش...

 

خل باشیم کیف میده

Nafas sahra · 21:08 1403/01/15

خل وچل بودنو  تجربه کردین؟

حالا تو ادای عاقل ها و فهیم ها و دنیا دیده ها رو در اوردی چی شد؟

غیر اینه که توقع بقیه ازت بیشتر شده؟

منی که دارم روانشناسی میخونم و توی همین رشته چه بسیار ادم هایی دیدم که اول ترم  رفتن تو فاز من همه چیز دونم و فلان... یا اونایی که جای تجربه جای دیدن رفتن پی  حرف های بقیه و اونا رو حفظ کردن و اصطلاحات صدمن یه غاز رو  این ور اونور میگن...

که چی۰_۰

از نظر من ادمی که یاد بگیره چطوری بخنده چطوری بجنگه چطوری گریه کنه چطوری هم عصبانی بشه حتی بلد کم بیاره میتونه روانشناس بشه...

این منم منم بازی ها برای یه مشت بازیگرن که دنبال اینن بگن اره منم سواد علمی دارم

الان دوران سواد تجربه اس

علمو که همه دارن

فهم این دنیا سخت شده

جادوی احساس

Nafas sahra · 01:56 1403/01/14

«اشکالی نداره.... توباشی کافیه»

این جمله جادو میکنه ‌.‌‌..

امیدوارم کسی باشه تو زندگیتون همین قدر معجزه وار دوستون داشته باشه

یاد آور کابوس

Nafas sahra · 13:31 1403/01/12

خب زندگی که نمیزاره همینجوری بهت خوش بگذره و تو حالت خوب باشه... 

هر چقدر تو سعی کنی حالت خوب باشه و خوشحال  همون قدر زندگی زور میزنه تا یه شبیه خون بزنه به تو...

.

.

.

کابوس ها برمیگردن... و جوری عین طوفان بهمت میریزن که تو تصورش هم نمیکنی چقدر دردناکه...

اما بدترینش اینه  که کابوس نیس و واقعیته ....

انقدر روحت رو آزار میده که حتی کمر جسمت هم خم میشه...

.

.

.

‌چطوری باهاش کنار بیام؟

چکارکنم که این خوره وجودم رو نابود کنم؟

کاش یکی بغلم کنه منه زخمی کمر شکسته رو؟

خوشم نمیاد بگم

اما

خوب نیستم....

استارت

Nafas sahra · 13:32 1403/01/07

۱۴۰۳ رو با نفس شروع کردم  گفتم کارایی بکنه که دوست داره... 
اولینش سال تحویل خوابیدم و بیدار نشدم.. اصن این روزا تا میتونم میخوابم... 
موهامو مدل میزنم... 
لباس هامو از بیژامه ارتقاع دادم به دخترونه... 
و لاک میزنم...  هر روز و هر روز


نکه لباس و لاک نداشته باشم...  نه ولی قبلا نمیتونستم بزنم و بپوشم چون یا خسته بودم یا سرکار... 
زندگی  قشنگه... 
چون
خدا هست...

برات آرزو میکنم

Nafas sahra · 01:28 1403/01/07

برات يكیو آرزو میکنم که بیشتر از هرکس دیگه ای به دلت میشینه و باعث میشه از ته دل بخندی. یکی که باعث شه چشاتو رو میلیاردها آدم دیگه ببندی؛ 
غذاتو با اشتها بخوری؛ همه چیز برات قشنگ تر باشه!
یکی که باعث پیشرفتت باشه؛ واسه رسیدن به هدفات كمكت كنه و باهم پیشرفت کنید و هرروز موفق‌تر باشین!
یکی که باعث شه دیوونه باشی و شادی رو زیر پوستت احساس کنی!
یکی که حاضر نباشی با هیچی تو دنیا عوضش کنی!
برات یکی رو آرزو میکنم که باعث شه واسه همیشه با زندگی آشتی کنی. :))

شاکر هستی؟

Nafas sahra · 12:25 1402/12/29

گاهی ما ادما ها زیادی ناشکریم...

تا حالا فک کردین که شاید یکی بدتر از ما باشه و ما باید خدا رو شکر کنیم بابت این زندگیمون...

امروز مادری رو دیدم که دنبال این  بود که دختر ۵۰ روزه اش رو بفروشه....

اونم چرا چون شوهر دوتا دختر  نمیخواد چرا چون پسر میخواسته... چرا چون شوهرش نمیره سرکار و خرج زندگی نمیده...

سخته  نمیدونم دلم به حال مادر میسوزه با این شرایطش  یا نازگل ۵۰ روزه...

از اون موقع هی میگم خدایا شکرت... خدایا شکرت...

ما نا شکریم... که سر یه  دعوا با خانواده شروع میکنیم به گله از خدا... با یه شکست عشقی  از خدا طلبکار میشیم...

خدا ماها رو خیلی دوست داره... ما بدیم...

 

خدایا مرسی بابت این زندگی قشنگی که بهم دادی...

شکرت

شکرت

شکرت

منتظر معجزه تو برای این مادر‌هم هستم تو بزرگ تر از اونی هستی که بنده هات فکرش رو میکنن...

 

 

آدم های عصبانی

Nafas sahra · 04:40 1402/12/26

چرا آدم‌هایی که زود عصبانی میشن
اونقدرا هم بد نیستن؟ چون:

این افراد لطیف و حساس ترن،درون و برونشون یکیه و هر آنچه که باید رو در همون لحظه نشون میدن!
کمتر پشت سرتون حرف میزنن و توی روی شما هر آنچه که تو دلشون باشه رو مطرح میکنن!
این افراد مسئولیت پذیری و همدلی بالایی نسبت به اطرافیان خودشون دارن و دوست دارن برای اطرافیانشون همه چیز خوب باشه.گاهی فریاد میزنن که شنیده بشن!
روانشناسای دانشگاه سیدنی طبق تحقیقاتی که کردن میگن افرادی که زود عصبانی میشن معمولا بسیار دلبسته و احساسی هستند و بخاطر اینه که به جزئیات توجه بیشتری میکنن و حافظه قوی دارن.

بهش میگن قلب داغ دیده

Nafas sahra · 08:11 1402/12/24

بعضی حرف ها مثل یه میله داغ سرخ شده هستش که یه راست میزارنش وسط قلبت....

وقتی میشنوی نمیشکنی میسوزی....از اون مدل سوختن ها که  اهل خوب شدن نیس... 

شاید یه مدت که بگذره دیگه اون زخم  و چرک و عفونت رو دلت نباشه اما ....قلبت عین یه پلاستیک چروکیده و مچاله میمونه....

و تو...

هر وقتی یادت میاد عین روز اول میسوزی...

 

شما هم؟

Nafas sahra · 07:24 1402/12/20

قبلا  سرم رو میانداختم پایین ...

بعد یه مدت  عینک زدم...

و الان هندزفری...

تا کمتر ادما رو ببینم و بشنوم... تاشاید اینکه من نمیبینمشون ونمیشنومشون .... اونا هم نبینن و نشنون...

رو پیشونیم یه به من چه بزرگ زدم....

 

«نمیدونم درک میکنین منظورمو»