شاید باید نفس کشید...

شاید باید نفس کشید...

حس که من دارم....

تباهی

Nafas sahra · 23:38 1402/12/15

تباه 

تباهی 

کلمه ای که الان تمام ذهنم و مغزم رو پر کرده...

اینکه طرف بعد کلی اشتباه تو زندگیش از ۰ به۱۰۰ می رسه..

یا اینکه هر جا سختی کشیدی تهش تو خوشبخت ترین میشی حتی خودت هم فکرش رو نمیکردی..

همه ی همه اینا برا فیلم ترکی هاس..

زندگی واقعی این هندی بازی ها رو نداره...

من میدونم تباه شدم... میدونم دیگه این تباهی نقطه قشنگی نداره..

الان فقط اینده رو یه نقطه سیاه میبینم که هرچی دست و پا بزنم توش فقط  خودموو خسته کردم  و بقیه رو هم سیاه کردم...

اما... مگه مهمه این اینده سیاه تباه شده..

نچ...  من  تو لحظه  زندگی میکنم همون امروزی که فردای دیروزه... نمیخوام با فکر به یه هفته دیگه حال الانمو خراب کنم با اینکه من سیاه میبینم اینده رو...

الان رو  یکم سفید قاطی میکنم خاکستری شه...

شاید یه جا خدا دستش خورد و یدفعه ظرف رنگ سفید رو، خالی کرد رو  اینده من و اونم سفید شد... 

کسی چه میدونه ... مگه مهمه  الان ذهنم  کلمه تباه  جا گرفته و برا چیز دیگه  جا نزاشته...

من از پس این بر میام... من این تباهی ریشه زده رو  ریشه کن میکنم...

یعنی باید بکنم...نفسم نمیتونه  نفس بکشه...طفلی فقط ایجا هی مینویسه کم اوردم خستمه...میدونین نفس انقدی که ادا خوبا رو در اورده که منم یادم رفت چقده تباهه..

طفلی نفس من ...

باید  هواسم بهش باشه... بگم فدا سرت... تو میتونی...من هواتو دارم... تازه خدا هم هست... اون بیشتر هوات رو داره ... یکمم بغلش کنم بگم میگذره... تو قوی هستی... میتونی... نفس قوی تر از این حرفاس... الانم چون مریضه بهونه گیر شده... وگرنه اون قراره بشه یه نفس رها و خوشحال...

 

نفس تباه نیس...

 

 

 

 

شاید تغییر

Nafas sahra · 14:04 1402/12/15

 امروز گفتم که بعد عید دیگه نمیام سرکار... خسته شدم...

انقدی که برای چیزای الکی و زوری دویدم و دویدم....

انقدی که برای چیزی که از حق هم حقتر بوده برام و من باید عین چی بدوام خسته شدم....

بقیه میگن نه ولی من میگم اره....نفس درون من خسته اس... نفس من خیلی وقته میخواد بره  دنبال خواسته ها و نمیتونه ...

میخوام بزارم  استراحت کنه....میخوام من قدرش رو بدونم...

انقدی که صبح ها انرژی میزاره دیگه باقی روز هیچ انرژی ای برای خودش نداره...

میخوام اونقدی وقت داشته باشه نقاشی کنه....تمرین شافل بره... بره بیرون...باید حالش خوب شه باید هوای خودش رو داشته باشه...

گاهی بایدتغییر بدی حتی اگه بقیه بگن نه..

از خودت برام بگو...

Nafas sahra · 22:20 1402/12/13

حالت چطوره؟

روزهات چطوری سر میکنی؟

چقدر خندیدی؟

چقدر گریه؟

غم داشتی؟

هوات توفانی بود؟

یا افتابی؟

چقدر سر خودت غر زدی که چرا اینکار رو کردم؟

چقدر گفتی افرین به خودم که تونستم؟

مشوق خودتی یا طلبکار؟

هرکدوم از اینا بودی از طرف من خودت رو نوازش کن وبگو:

افرین بهت تو خیلی خوبی... تو با وجود اینکه میتونستی بیخیال بشی و ببری ولی ادامه دادی حتی با اینکه کلی گریه کردی.... تو خیلی قوی هستی.... تو بهترینی... ممنون که هنوز داری ادامه میدی... زندگی همینه میری بالا میای پایین... ممنون که هستی🙃

 

 

و در اخر شما قهرمان زندگی خودتونین... نقش اول زندگی خودتی... پس مثل یه برنده زندگی کن نزار نقش اول فیلم زندگیت یه بازنده باشه .... تو میتونی و من نفس بهت ایمان دارم💙

 

 

 

خودت رو بخواه

Nafas sahra · 20:58 1402/12/05

یه دوستی دارم که یه جوری حرف میزنه  که با خودت میگی این خدای اعتماد به نفسه...

اما وقتی به کاراش و حرفاش دقت میکنم حسم بهم میگه این خودشو موقعیتش رو  یا دوست نداره یا قبول نداره...

پس این اعتماد بنفسه عین یه بادکنکه که به هیچی بنده...

مثلا در مورد زندگی واقعیش دروغ زیاد میگه... از درکش عاجزم...

حتی سنش رو هم دروغ میگه... نمیفهممش..چرا؟

من ساده ام یا اون زرنگ؟

مگه خودت خواستن چشه...قبل این دوستم میگفتم من مشکل دارم و... الان فهمیدم من خودم رو قبول دارم فقط گاهی در مواجه با اجتماع دچار استرس میشم نمیتونم محکم وارد شم ... وگرنه اینکه تو اجتماع نمیترسم و خود واقعیم رو معرفی میکنم یعنی  چند قدم از اون جلو ترم ...

نمیخوام تراز بندی کنم یا نمره دهی کنم...

ولی یه جاهایی ریز بین باشین... اونجا میفهمین یه نکته های کوچیکی دارین که برای بقیه  همون نکته ها سخته که بپذیرن...

خودت رو دوست داشته باش... خودت خواستن، خودت بودن، یه ضربه ۷۰ امتیازی شایدم بیشتر باشه چون تو  از گام اول محکم  قدم برداشتی یه جوری پایه رو ساختی که میشه  یه آسمون خراش بسازی ...

یکم به خودت دقیق شو تو چیز هایی داری که بقیه به سختی دارنش...

 

رهایی...

Nafas sahra · 00:52 1402/11/27

یه روز تو یکی از گرو های دانشجویی چشمم خورد به پروف یه دختره، عکس خودش بود،اما حسی که از عکسش میگرفتم حس ازادی تام رهایی خاصی داشت...

نکه بی حجاب بوده باشه ....نه برعکس فقط موهای فر جلوش بیرون مقنعه بود.....نمیدونم بخاطر لبخند بیخیالش بود نشستنش یا موهای فرفری خودش اصن هرچی اما حس خوبی داشت...«رهایی»....«ازادی»....

با خودم گفتم وقتی من با نگاه کرده به یه عکس و گرفتن همچین حسی حال قشنگی یه لحظه بهم دست میده، اگه خودم،ازاد و رها  زندگی کنم چقدر بهم خوش میگذره....

از اون موقعه به بعد سعی کردم تا جایی که زندگی دست و پامو نبسته رها باشم آزادباشم... با خودم شاد باشم... اون حس بده همیشگی رو نداشته باشم  که بگم مردم نگام میکنن.. دارن قضاوت میکنن...

تقریبا زندگی میکنم با دیوانگی... حس قشنگیه... امتحانش کن... جای همرنگ جماعت شدن  تو رنگ جیغ بزن به خودت یه صورتی جیغ یا نارنجی جیغ تر.... وقتی همه دارن باهم میرقصن تو با همون ساز جلو آیینه جدا برقص برای خودت عشوه بیا...خیلی قشنگه ...امتحان کن این سبک رهایی رو ،ضرر نمیکنی....

بیا قول بدیم با خودمون شاد باشیم...

کیفش بیشتره من به شرط ضمانت بهت میگم عمل کن...

 

 

 

 

 

 

 

منطقه امن...

Nafas sahra · 17:27 1402/11/22

 هرکسی  یه منطقه امن داره،که اونجا حالش خوبه... احساس ارامش میکنه... انگار یه حباب نامرئی دورش رو کرفته تا صدمه نبینه یا کمتر صدمه ببینه.... مثل قایم موشکه  یه جایی هست که دستت رو میزنی بهش و دیگه کسی نمیتونه بگیرتت تا وقتی جدا بشی از اونجا... 

حالا این منطقه امن چی هست .؟

یا چیا میتونه باشه؟.

برا یه سری ها یه ادم میتونه باشه... کسی که اگه همه بهش ضرر برسونن و اسیب بزنن بهش اون میشه دوا میشه یه پانسمان... دیدی از بقیه فراری میشی  پامیشی میری پیش یه نفر اونجا پناه میگیری ...یا تلفنت راو بر میداری  و زنگ  میزنی  بهش تا حس ارامش اون حس خوبه ای که میگه بیخیال من باهاتم ....من ولت نمیکنم... من محکم تورو گرفتم حتی اگه باهم پرت شیم ته دره...

اره بعضیا یه همچین ادمی تو زندگیشون دارن که میشه منطقه امن زندگیشون... حالا میخواد دوست باشه ...یا یه عشق....یا خواهر...برادر...مادر...پدر... خلاصه هرکسی میتونه باشه 

برا یه سری ها هم میتونه یه مکان باشه یه جایی که تو میری اونجا و حس میکنی رفتی تو پناهگاه و دیگه بهت اسیب نمیرسه.. اینجا خودت تنها  تو یه جایی که متعلق به خلوت خودته میشینی و حال خودت رو خوب میکنی... یه چسب بر میداری و زخم هاتو میبندی... یکمم خودتو بغل میکنی تا بتونی ادامه بدی...

خو برا اکثرا شاید اتاقشون باشه در رو میبندن پشتش میشینن و گاهی اروم گریه میکنن ...زانو ها رو بغل میکنن و گاهی هم مثل من تند تند اشک هاشون رو پاک میکنن میگن گریه نکن ارزش ندارن... اشک هات مهم ترن حیفشون نکن... تو یا انتقام میگیری یا این مرحله سخت رو رد میکنی... اصن خدا هواتو داره...البته گاهی این مکان میتونه  کتابخونه باشه... شایدم قبرستون جایی که زنده ها جایی ندارن و تو  اونجا در امانی از ادما...گاهی میتونه یه کافی شاپ باشه... یا پارک... هرجایی میتونه برا شماها مکان امن باشه...

برا یه سری ها هم میتونه ماشینشون یا موتورشون باشه...

عصبانین... غمگینن.... میرن سمت موتور یا ماشین بعد که اروم شدن  فرمون رو میچرخونن میان میرن بالا سر مشکلات ببینن حرف حسابشون چیه...

این منطقه امن برا هرکسی فرق میکنه برا یکی شاید پلی لیست موزیک هاشون باشه... برا یه نفر دیگه شاید دفتر نقاشیش باشه ... همه ادما یه جایی رو دارن که توش اروم بگیرن و  برای من....

گوشیمه...

منطقه امن من گوشیمه  ... میتونم به جرعت بگم اگه گوشی من نبود من حتما حتما یا دق میکردم یا خودکشی... وقتی گریه میکردم گوشیم بود... وقتی حالم از دنیا و ادماش بهم میخورد گوشیم بود... وقتی هیچکی نمیفهمید منو من گوشیمو برمیداشتم وغرق خودم میشدم تا بگذرم از این همه حس بد... بقیه میگن وابستگی ولی من میگم منطقه امنِ من .... چون من میدونم وقتی استرس دارم وقتی دارم موقعیت های مزخرف رو میگذرونم  همینکه  گوشیم دستمه و  هی قفل صفحه رو روشن خاموش میکنم  حالم بهتر میشه یه حس ارامش میاد سراغم... من میدونم که لحظه های سختی رو سپری کردم و الان نمیتونم این منطقه امنمو ول کنم .... چون من میدونم کجاها همین  مستطیل چندصد گرمی جادویی چجوری حالمو خوب کرده...

 

.

.

.

 

منطقه امنت چیه؟

 

 

 

بی حوصلگی هام

Nafas sahra · 12:02 1402/11/14

‏خیلے از دوستےها و روابطمو بہ خاطر این از دست دادم کہ وقتے یہ مدتے غیب میشم و جواب کسیو نمیدم،
فکر میکنن بخاطر این بوده کہ با اونا حال نمیکنم یا خودمو گرفتم،
در حالے کہ فقط بخاطر این بوده کہ احساس پوچےای کہ داشتم شدیدتر شده و
صرفا حوصلہ انجام مطلقا هیچ کاری رو نداشتم :)!

 حوصله خودمو نداشتم...

اگه دست خودم باشه خودمو هم خط میزنم  توی این پوچی بی حوصلگی

داشتم فیلم میدیدم یه جمله  قشنگی توش بود که به نظرم قشنگ ترین جمله ای هست که میشه روز تولدت بشنوی و کلی حس خوب بیاد سراغت بخصوص تو این بازه های زمانی که پر هستی از حس های خر که باعث میشه خودتو خط بزنی...

 

روز تولد یکی باشه بهت بگه:« ممنونم ازت که به دنیا اومدی»

 

سفر دوستانه

Nafas sahra · 13:50 1402/11/04

اخرش اومدم سفر یه سفر دونفر با دوستم... انقدر دیروز برا امروز ذوق داشتم که الان ذوقم تموم شده... 

اما حالم  خوبه...

کیف داره...

پاشی بری برا خودت ول بچرخی...

هر کار دوست داشتی بکنی....

گاهی هم باید بخاطر خودت  بزنی زیر همه چی یه زنگ تفریح بری...

تو راهیم ... با اتوبوس داریم میریم .... پسر صندلی کناریمون  عطر بد بو زده و حال دوستم بد شده یکم....

سر درد ... هعی... کلا از صبح همه جور مشکلی رو سر و کله زدیم... ولی خوبه می ارزه به این حال خوب...

 

راننده اهنگ زده... خواننده به سبک لرستانی میخونه ... 

 پشتی ها مون باهم در گیرن  یه بار میگن گرمه  یه بار میگن سرده...

فازشون چیه... ؟

 

امروز روز ماعه🤩

 

 

روز لبخند

Nafas sahra · 07:27 1402/10/27

یه خودکار بردار روی دستت  یه استیکر لبخند بکش ...

سعی کن امروز بخندی و لبخند بزنی .... 

بد اخلاقی نکنی..‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اخمات نره تو هم....

هی به خودت یاد اوری کن قراره ادم خوبی باشم امروز...

امروز  مهربونی در پیش میگیرم...

صبح امروز قرار با خوبی شروع شه...

امروزت رو بزار روز مهربونی...

روز لبخند...   ‌

؟لحظه؟

Nafas sahra · 22:19 1402/10/21


این طبیعیه که من حوصله هیچی رو ندارم؟
اینکه دلم نمیخواد صدای کسی رو بشنوم؟
اینکه دلم به حال زندگی کسی نمیسوره؟
اینکه جدیدا هندزفری میزنم و سعی میکنم زیاد با کسی حرف نزنم؟
اینکه غیر چند نفر انگشت شمار بقیه برام مهم نیستن؟
اینکه یه جوری ادما رو خط زدم که از خودم واهمه دارم؟
اینکه مودی شدم و خوب و بد حالم معلوم نیس؟
اینکه صفر و صد شدم؟ یا خوب خوبم یا بد بد؟
 
نمیدونم چکار میکنم؟
انگار فقط دارم بیهوده فقط روز ها رو طی میکنم...
انگار واقعا دارم با جمله ی خودم که میگفتم «زندگی میکنم که بمیرم» دارم زندگی میکنم... روند زندگیم شده این؟..
 
حالم خوبه ها بد نیستم... قشنگ زندگی میکنم... ولی انگار بی هدفم... بی حوصله.... سرد.... خنثی... گاهی هم  میشم رنگی ...ریتم شاد میزنم....
گاهی هم میزنم تو در دیونگی...
کلا شدم زندگی در لحظه... 
 
 
 
 

noخر

Nafas sahra · 21:36 1402/10/21

اگه.خر.رو.بیاری.تو.قصر..!

 

اون.خر.پادشاه.نمیشه؟!
فقط قصره که تبدیل به‌ تویله میشه 

 

 

مواظب باش تو زندگیت کیارو میاری داخل مشتی خان

دوست داشتن این شکلی...

Nafas sahra · 15:56 1402/10/09

میدونی چی قشنگه؟

اینکه تو درد میکشی  ولی یکی باشه که جات گریه کنه....

کسی انقدر دوست داشته باشه وبفهمتت که قبل تو  درد بکشه و گریه کنه‌...

این خیلی قشنگه...

 

 

اصن تو بگی اون هی بغض کنه... هی بغضشو قورت بده...

اصن اون به وسعت درد هات بغلت کنه ...

اگه قرار بر رفتن باشه..‌‌ 

باید اول من بمیرم...

من بشم پیش مرگ مامان بابا... خواهرا و داداشا... و بچه هاشون...

امیدوارم  و خواهش میکنم اول  خدا منو ببره...

میدونه دلشو ندارم... من همه چی تحمل کردم و میکنم الا این نبودنه....

کاش همه باشن و بمونن حتی به شرط نبودن من