من نسوختم جزغاله شدم.
منکه پشتم به خدا گرمه... ولی اینایی که برام زیر پایی میگیرن و منم زانو هام زخمی میشه رو نمیشه گذشت...
من میدونم خدا بدمو نمیخواد هوامو داره با دل من راه میاد...
ولی خو زخم ،زخمه...و درد،درد...خودی هم که عزیزه...
میدونی گفته بودم بعضی حرف ها عین سیم داغ میمونه... بعضی خاطرات هم عین سیم داغه.... بعضی از تجربه هام عین سیم داغه...
حالا یکی بیاد حرف سیم داغی بزنه بهت و تو بسوزی و بیای برای توجیه اون که حرفش سیم داغیه... بری تو دل خاطرات سیم داغی و از تجربه های سیم داغی بگی...هِه
افرین هم زمان چندتا سیم داغ شده میان میزارن رو قلبت و روحت و تو میسوزی و بازم میسوزی...
انگار کار من سوختنه...(:
اره بابا شما سیم داغ بزار رو دلمون ... ما تاول نمیزنیم...شما زخم بزن ما درد نمیکشیم... نکه ما پوستمون کلفته... اره....
فقط اومدی دیدی خاکستر پیدا کردی جای من تعجب نکن...
بدون...پوست کلفته داخلش پنبه بوده و اتیش گرفته از سیم داغ های شما..
من نسوختم جزغاله شدم