شاید باید نفس کشید...

شاید باید نفس کشید...

حس که من دارم....

رهایی...

Nafas sahra · 00:52 1402/11/27

یه روز تو یکی از گرو های دانشجویی چشمم خورد به پروف یه دختره، عکس خودش بود،اما حسی که از عکسش میگرفتم حس ازادی تام رهایی خاصی داشت...

نکه بی حجاب بوده باشه ....نه برعکس فقط موهای فر جلوش بیرون مقنعه بود.....نمیدونم بخاطر لبخند بیخیالش بود نشستنش یا موهای فرفری خودش اصن هرچی اما حس خوبی داشت...«رهایی»....«ازادی»....

با خودم گفتم وقتی من با نگاه کرده به یه عکس و گرفتن همچین حسی حال قشنگی یه لحظه بهم دست میده، اگه خودم،ازاد و رها  زندگی کنم چقدر بهم خوش میگذره....

از اون موقعه به بعد سعی کردم تا جایی که زندگی دست و پامو نبسته رها باشم آزادباشم... با خودم شاد باشم... اون حس بده همیشگی رو نداشته باشم  که بگم مردم نگام میکنن.. دارن قضاوت میکنن...

تقریبا زندگی میکنم با دیوانگی... حس قشنگیه... امتحانش کن... جای همرنگ جماعت شدن  تو رنگ جیغ بزن به خودت یه صورتی جیغ یا نارنجی جیغ تر.... وقتی همه دارن باهم میرقصن تو با همون ساز جلو آیینه جدا برقص برای خودت عشوه بیا...خیلی قشنگه ...امتحان کن این سبک رهایی رو ،ضرر نمیکنی....

بیا قول بدیم با خودمون شاد باشیم...

کیفش بیشتره من به شرط ضمانت بهت میگم عمل کن...

 

 

 

 

 

 

 

منطقه امن...

Nafas sahra · 17:27 1402/11/22

 هرکسی  یه منطقه امن داره،که اونجا حالش خوبه... احساس ارامش میکنه... انگار یه حباب نامرئی دورش رو کرفته تا صدمه نبینه یا کمتر صدمه ببینه.... مثل قایم موشکه  یه جایی هست که دستت رو میزنی بهش و دیگه کسی نمیتونه بگیرتت تا وقتی جدا بشی از اونجا... 

حالا این منطقه امن چی هست .؟

یا چیا میتونه باشه؟.

برا یه سری ها یه ادم میتونه باشه... کسی که اگه همه بهش ضرر برسونن و اسیب بزنن بهش اون میشه دوا میشه یه پانسمان... دیدی از بقیه فراری میشی  پامیشی میری پیش یه نفر اونجا پناه میگیری ...یا تلفنت راو بر میداری  و زنگ  میزنی  بهش تا حس ارامش اون حس خوبه ای که میگه بیخیال من باهاتم ....من ولت نمیکنم... من محکم تورو گرفتم حتی اگه باهم پرت شیم ته دره...

اره بعضیا یه همچین ادمی تو زندگیشون دارن که میشه منطقه امن زندگیشون... حالا میخواد دوست باشه ...یا یه عشق....یا خواهر...برادر...مادر...پدر... خلاصه هرکسی میتونه باشه 

برا یه سری ها هم میتونه یه مکان باشه یه جایی که تو میری اونجا و حس میکنی رفتی تو پناهگاه و دیگه بهت اسیب نمیرسه.. اینجا خودت تنها  تو یه جایی که متعلق به خلوت خودته میشینی و حال خودت رو خوب میکنی... یه چسب بر میداری و زخم هاتو میبندی... یکمم خودتو بغل میکنی تا بتونی ادامه بدی...

خو برا اکثرا شاید اتاقشون باشه در رو میبندن پشتش میشینن و گاهی اروم گریه میکنن ...زانو ها رو بغل میکنن و گاهی هم مثل من تند تند اشک هاشون رو پاک میکنن میگن گریه نکن ارزش ندارن... اشک هات مهم ترن حیفشون نکن... تو یا انتقام میگیری یا این مرحله سخت رو رد میکنی... اصن خدا هواتو داره...البته گاهی این مکان میتونه  کتابخونه باشه... شایدم قبرستون جایی که زنده ها جایی ندارن و تو  اونجا در امانی از ادما...گاهی میتونه یه کافی شاپ باشه... یا پارک... هرجایی میتونه برا شماها مکان امن باشه...

برا یه سری ها هم میتونه ماشینشون یا موتورشون باشه...

عصبانین... غمگینن.... میرن سمت موتور یا ماشین بعد که اروم شدن  فرمون رو میچرخونن میان میرن بالا سر مشکلات ببینن حرف حسابشون چیه...

این منطقه امن برا هرکسی فرق میکنه برا یکی شاید پلی لیست موزیک هاشون باشه... برا یه نفر دیگه شاید دفتر نقاشیش باشه ... همه ادما یه جایی رو دارن که توش اروم بگیرن و  برای من....

گوشیمه...

منطقه امن من گوشیمه  ... میتونم به جرعت بگم اگه گوشی من نبود من حتما حتما یا دق میکردم یا خودکشی... وقتی گریه میکردم گوشیم بود... وقتی حالم از دنیا و ادماش بهم میخورد گوشیم بود... وقتی هیچکی نمیفهمید منو من گوشیمو برمیداشتم وغرق خودم میشدم تا بگذرم از این همه حس بد... بقیه میگن وابستگی ولی من میگم منطقه امنِ من .... چون من میدونم وقتی استرس دارم وقتی دارم موقعیت های مزخرف رو میگذرونم  همینکه  گوشیم دستمه و  هی قفل صفحه رو روشن خاموش میکنم  حالم بهتر میشه یه حس ارامش میاد سراغم... من میدونم که لحظه های سختی رو سپری کردم و الان نمیتونم این منطقه امنمو ول کنم .... چون من میدونم کجاها همین  مستطیل چندصد گرمی جادویی چجوری حالمو خوب کرده...

 

.

.

.

 

منطقه امنت چیه؟

 

 

 

بی حوصلگی هام

Nafas sahra · 12:02 1402/11/14

‏خیلے از دوستےها و روابطمو بہ خاطر این از دست دادم کہ وقتے یہ مدتے غیب میشم و جواب کسیو نمیدم،
فکر میکنن بخاطر این بوده کہ با اونا حال نمیکنم یا خودمو گرفتم،
در حالے کہ فقط بخاطر این بوده کہ احساس پوچےای کہ داشتم شدیدتر شده و
صرفا حوصلہ انجام مطلقا هیچ کاری رو نداشتم :)!

 حوصله خودمو نداشتم...

اگه دست خودم باشه خودمو هم خط میزنم  توی این پوچی بی حوصلگی

داشتم فیلم میدیدم یه جمله  قشنگی توش بود که به نظرم قشنگ ترین جمله ای هست که میشه روز تولدت بشنوی و کلی حس خوب بیاد سراغت بخصوص تو این بازه های زمانی که پر هستی از حس های خر که باعث میشه خودتو خط بزنی...

 

روز تولد یکی باشه بهت بگه:« ممنونم ازت که به دنیا اومدی»

 

سفر دوستانه

Nafas sahra · 13:50 1402/11/04

اخرش اومدم سفر یه سفر دونفر با دوستم... انقدر دیروز برا امروز ذوق داشتم که الان ذوقم تموم شده... 

اما حالم  خوبه...

کیف داره...

پاشی بری برا خودت ول بچرخی...

هر کار دوست داشتی بکنی....

گاهی هم باید بخاطر خودت  بزنی زیر همه چی یه زنگ تفریح بری...

تو راهیم ... با اتوبوس داریم میریم .... پسر صندلی کناریمون  عطر بد بو زده و حال دوستم بد شده یکم....

سر درد ... هعی... کلا از صبح همه جور مشکلی رو سر و کله زدیم... ولی خوبه می ارزه به این حال خوب...

 

راننده اهنگ زده... خواننده به سبک لرستانی میخونه ... 

 پشتی ها مون باهم در گیرن  یه بار میگن گرمه  یه بار میگن سرده...

فازشون چیه... ؟

 

امروز روز ماعه🤩