ماشکسته بودیم و انها باز هم شکاندن...
من متوجه شدم...
این ادما هستن که باعث میشن ما بد بشیم یا خوب...
درسته بعضی چیزا ذاتیه و بعضی ها بد هستن ویا بودن... ذاتی یعنی چیزی که بوده و هست...
اما شدن میشه اکتسابی...
و بد شدن چیزیه که بقیه باعثش میشن...
اینکه دیگه اون ادمی که براش میمردی و اگه حالش بد بود خودت رو به زمین و زمان میزدی تا خودشو و حالشو درست کنی و الان برات مهم نیس حال بدش....
اینکه دیگه نمیتونی مثل قدیم با مهر نگاش کنی...
به خاطر خودشه..
چون اون از ما این ادم رو ساخته... راسته که میگن ادما به اندازه اشک هامون از چشامون میوفتن....
و من اینو حس کردم و دیدم...
درسته شاید هنوز دوستش داشته باشیم ولی دیگه برامون مهم نیست...
دیگه اون شخص شماره ۱ زندگی ما نیس...
و ما دیگه اون ادم احمق ساده نیستیم...
مثل این میمونه هی یه طناب رو ببری و هی گره بزنی... یه دفعه به خودت میای میبینی طناب دیگه پوسیده شده و کوچیک نه جای گره زدن داره نه جای سالم...
دقیقا یه سری ادما قشنگ دوست داشتنی خیلی مهم تو زندگیمون وجود دارن که هی ما رو میشکنن و هی میشکنن و هی اشکمون رو درمیارن....
تهش ما دیگه اون ادم قبلی نیستیم... اونا هم دیگه برا ما اون ادم قشنگ دوست داشتنی خیلی مهم نیستن...
میشن یه ادم که ته دلمون دوسش داریم ولی فقط دوسش داریم...
شاید هم از اون ادم زده شدیم...