شاید باید نفس کشید...

حس که من دارم....

وسط یه بغض خفه و کلی نفرت موندم...

شایدم بغضم خفه نیس  و بزرگیشه که داره خفه ام میکنه...

دارم برمیگردم  به روز های پرخاشگری و تحو های عصبی...

با کی بجنگم کسی  که زندگیم بوده...

خیلی وقت بود  خسته نمیشدم ولی الان دوباره خسته شدم از زندگی از حق هایی که صلب میشه...

طفلی نفس ...

کاش یادم بره...

میترسم از منی که متنفر میشه از بقیه...

شایدم باید خطشون زد نه از زندگی بلکه از اولویت هام...

باید خودمو دوست داشته باشم...

اگه بخوام زندگی کنم باید خودمو دوست داشته باشم..

باید یادبگیرم...

مردگی

Nafas sahra Nafas sahra 29 آبان · Nafas sahra ·

یه سری ها هم تو زندگیمونن که از ادم زنده مردگی میخوان

میگن زندگی نکن مردگی کن....

حالا هی بیا  تو بجنگ با سختی تا یکم  سرپا بشی...

مگه میزارن...

باید بمیری...

زندگی نه...

فقط مردگی...

یاد بگیر نفس که بمیری...

 

بعد مدت ها که خودمو وقف دیگران کردم  ...

الان بعد این همه آسیب دیدن...

الان که خودمو گذاشتم اولویت خودم...

عذاب وجدان گرفتم...

انگار ادم بده شدم...

چرا واقعا...

چرا باید عمری جوری باشیم که انگار خودمون مهم‌نیستیم...

که الان  با یکم بیشتر دوست داشتن خودمون انقده عذاب بکشیم...

کاش از اول یادمون میدادن خودت رو دوست داشته باش...

اولویت تویی...

فقط خودت توی این دنیا به خودت آسیب نمیزنی...

فقط خودتی که خوب خودتو میخوای....

فقط

و

فقط خودت