نیازمند قلب های بزرگ تری بودیم...
هممون تو این روزا یه تیکه هایی از وجودمونو از دست دادیم که هیچوقت قرار نیست جاش پر بشه.
برای تحمل این همه رنج و سختی، این همه فشار و استرس، این حجم از غم و تنهایی، نیازمند قلب های بزرگ تری بودیم(:
هممون تو این روزا یه تیکه هایی از وجودمونو از دست دادیم که هیچوقت قرار نیست جاش پر بشه.
برای تحمل این همه رنج و سختی، این همه فشار و استرس، این حجم از غم و تنهایی، نیازمند قلب های بزرگ تری بودیم(:
یه سر اتفاق ها انقدر حالت رو خوب میکنه که تا چند روز فقط دوست داری بخندی و برای بقیه از حال خوبت بگی....
از اونا که از خوشحالی بالا و پایین میپری و بلند بلند میخندی....
اونجا باید به خودت بگی:«
زندگی قرار نیس همیشه بد باشه باهامون »
و یه جا اون حال خوبت رو بنویس که تو حال بدی هات وقتی میخوای گله کنی چرا انقدر بدبختم یادت بیاد که تو دیروز حس خوشبخت ترین ادم زمین رو داشتی و هیچ گله ای هم برا حال خوبت نداشتی حالا یه ذره رفتی رو دست انداز زندگی و یه تکون خوردی شروع کردی به مرثیه خونی....
یکم فکر کن که اگه از جاده های پر چاله رد نشی که نمیتونی از جاده صاف درست حسابی لذت ببری...
تشر بزن به خودت ... بگو اگه سختی بالا رفتن از کوه رو به جون نخری که لذت دیدن مناظر هم نمیبری...
لبخند بزن بگو این که چیزی نیس.... من ادم روز های سختم... من میتونم ....